چه بی سر و صدا اومدی وچه بی سر و صدا رفتی. همه به تو عادت کرده بودیم. امروز روز عید بود. همه ی خوشحال بودن و به خاطر تمام هدیه هایی که تو بهشون داده بودی، جشن گرفته بودن. هرچند ته دلشون، به خاطر رفتن تو، یه غم قشنگی داشتن. آخه خیلی انتظار اومدن تو رو کشیده بودن. پس طبیعیه که خیلی از کوچ تو خوشحال نباشن.
حالا تو رفتی و حتی نمیدونم که حرفام به گوشت می رسه یا نه؟ اما می خوام دو تا مطلب رو بهت بگم. اول این که اگه خدا توفیق بده، چشم انتظارت می مونم تا یازده ماه دیگه. واسه ما که یه عمریه منتظریم، یازده ماه که رقمی نیست. ساعت شنی من از همین امروز که رفتی، شروع به کار کرده؛ دوم این که قول میدم با تمام وجود مواظب هدیه هایی که به من دادی، باشم و نذارم کسی بهشون آسیبی برسونه. خیالت راحت.
سفر به خیر رفیق…
خداحافظ ماه من…